شکستهوار
بر زبرترین سطح سرنوشت
سینه میسودم
و از تراشههای دلم
تبلور تازهی یک عشق
رو به تالاب لبخند تو
میغلتید.
(رسوب تند و سنگین برادههای آن درد قدیم شاید
تالاب لبخند تو را خشکاند
و گرنه داغترین ظهر مرداد هم
در امتداد سایهات گم بود)
اما.
تالاب لبخند تو هنوز
تمام گریههای مرا جا داشت
وقتی که سایههای خیس
از حوالی شانهات
دور میشدند.
درباره این سایت